دَســتـَم بهـ آرزوهـــایـَـمـ نـمـیـرسَـــد...
آرزوهـــایـــم بـسـیــار دورَنــد...
ولـــی درَخـتـــ صَــبــرمـ مـیـگـویـَد: امـیـدی هـسـتــ خـــدایــی هـسـتــــ .
ایـن بـــار بَـــرایِ رسیــدَن بهـ آرزوهـــایمـ صنــدلـی زیـر پــایـَم مـیـگــذارَمـ .
شــایـد ایــن بـار دَسـتــم بـهـ آرزوهـــایمـ بـــرســـد...
میگن تو جهنم چهل تا دختر
میارن می چینن جلوت بعد تو باید به تک تکشون یاد بدی چطوری پارک دوبل بزنن !
من رفتم توبه کنم !!
گاهی سکوت دوست معجزه می کند و تو می آموزی که بودن همیشه در فریاد نیست
این روز ها هر جا میرسم مجبورم زورکی لبخند بزنم بخندم و هر روز و هر ساعت دروغ عالیه زندگی عالیه رو بگم
خسته شدم از لبخند اجباری
خسته ام از این که آدمای دور و برم همه بخاطر منفعت خودشون پیشم هستن
هر کی هروقت تو کارش گیر کرد یادم میوفته هروقتم خرش از پل گذشت فراموشم کرد
شاید مشکل از منه شاید من یاد ندارم دوستامو چطور انتخاب کنم
شاید قسمتم این طوریه
ولی خوشحالم از این که هیچکی حتی فکرشم نمیکنه که پشت خنده هام غمه
خوشحالم از این که خوب بلدم نقش بازی کنم و هروقت کسی دلمو میشکنه و زیر پاش خورد میکنه بازم میتونم خودم کنترل کنم و نذاشتم بفهمه چقد ناراحت شدم چقد دلم شکست
بذا همه دل شکستنمو بذارن به حساب با جنبه بودنم ولی حداقل خوبیش اینه که کسی نفهمیده من با چی دلم میشکنه و حتی غرورم هم نشکسته
خسته شدم خسته ام خسته خسته خیلی خسته.....
نامت چه بود؟ آدم.
فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت.
محل تولد؟ بهشت پاک.
اینک محل سکونت؟ زمین خاک.
آن چیست بر گرده نهادی؟ امانت است.
قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک.
اعضاء خانواده؟ حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک.
روز تولدت؟ روز جمعه، به گمانم روز عشق.
رنگت؟ اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه.
چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان.
وزنت ؟ نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست ،
نه آنچنان وزین که نشینم بر این خاک.
جنست ؟ نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا.
شغلت ؟ در کار کشت امیدم.
شاکی تو؟ خدا.
نام وکیل ؟ آن هم خدا.
جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه.
تنها همین ؟ همین.
حکمت؟ تبعید در زمین.
همدست در گناه؟ حوای آشنا.
ترسیده ای؟ کمی.
ز چه؟ که شوم اسیر خاک.
آیا کسی به ملاقاتت آمده؟ بلی.
که؟ گاهی فقط خدا.
داری گلایه ای؟ دیگر گلایه نه، ولی...
ولی چه ؟ حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟
دلتنگ گشته ای ؟ زیاد.
برای که ؟ تنها خدا.
آورده ای سند ؟ بلی.
چه ؟ دو قطره اشک.
داری تو ضامنی؟ بلی.
چه کسی ؟ تنها کسم خدا.
در آ خرین دفاع ؟ می خوانمش که چنان اجابت کند دعا
اگه عاشق یه نفر باشی و همه زندگی و اینده ات رو فداش کنی
بعد بهت بگه دوستت نداره چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟