•.•عــآشــقـانــہ تـریــט سکوتــ سـرב•.•

•.•عــآشــقـانــہ تـریــט سکوتــ سـرב•.•

تحصیلات عالی شیطان

پسر: عشقم یه عکس خوشگل از خودت واسم بفرست!!!
دختر:چشم ولی تو هم محض احتیاط یه عکس از خواهرت واسم بفرست عجقم...

(شیطان سرپا ایستاده بود سیگارش را خاموش کرد و کف مرتبی برای دخترزد)

پسر بدون معطلی عکس اون یکی دوست دخترش را واسه دختر فرستاد.

(بیچاره شیطون رو آورد به مصرف مواد مخدر و شیشه)

دختر: وای مرسی عزیزم... الان عکسمو واست ایمیل میکنم و عکس دوستش را فرستاد.
پسرک خوشحال وقتی ایمیلشو باز کرد عکس خواهرشو دید...

(هیچی دیگه داستان این چت باعث شد شیطان ادامه تحصیل بده بعد از ظهرها هم کلاس تقویتی گرفته)!

 

http://media.nasimonline.ir/larg/archive/1-6-1390/IMAGE634497877561222587.jpg

COPY

رفتم مغازه دوستم.دیدم یه دختره لپ تاپشو خیلی شاکی آورد کوبید رومیز!!!

به فروشنده گفت:لپ تاپتون خرابه!من اینو نمیخوام!!!

فروشنده:چرا؟!؟!؟!

دختره:من نمیتونم اطلاعات لپ تاپ قدیمیمو رو این بریزم!!!

فروشنده:خانوم امکان نداره!میشه لطفا این کا رو یکبار جلوی من انجام بدین؟

دختره لپ تاپشو روشن کرد,یه موس هم از تو کیفش دراورد!!!

روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و cut رو انتخاب کرد!!!

موس رو از اون لپ تاپش جدا کرد,بعدش با دقت موس رو به اون یکی لپ تاپش متصل کرد!!!

دوباره راست کلیک کرد و از اونجا paste رو زد!!!

فروشنده سکته کرد!!!...............

قیامت

یا ایهاالناس

بدانید و آگاه باشید

که

در روز قیامت این گوگل است که به اذن خداوند به سخن می آید

و تمامی عکس هایی که شما سرچ کرده اید را می گوید

و تمامی مطالبی راهم که سرچ کرده اید همینطور 

پاک و منزه است خداوند بزرگ و بلند مرتبه

گفتم حالا فردا نگید نگفتی!!!


لعنتی

دردنــــاک تـــریــــن

دردنــــاک تـــریــــن جـــدایــــــــی

همــــان جدایــــی هایــــی است کـــــه نــــه کــــسی گفــــت چــــرا؟
و نـــه کــسی فهمـــید چــــرا؟

داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعی!

داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعی!

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می‌آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…
زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق می‌زد افراد خانواده هم دورش جمع می‌شدند، بالاخره زن آینه‌ی بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید که از همه چیز بهتر است. پیش از آن در خانه هرگز آینه ای نداشتند. از آنجایی‌که پول کافی برای خریدنش داشتند، زن آن را سفارش داد. یک هفته بعد وقتی در مزرعه سرگرم کار بودند مردی سوار بر اسب از راه رسید او بسته ای در دست داشت، و خانواده به استقبالش رفتند .
زن اولین کسی بود که بسته راباز کرد و خود را در آینه دید و جیغ زد: جک، تو همیشه می‌گفتی من زیبا هستم، من واقعآ زیبا هستم! مرد آینه را بدست گرفت و در آن نگاه کرد لبخندی زد و گفت: تو همیشه می‌گفتی که من خشن هستم ولی من جذاب هستم. نفر بعدی دختر کوچکشان بود که گفت: مامان، مامان، چشمهای من شبیه توست . در این اثنا پسر کوچکشان که بسیار پر انرژی بود از راه رسید و آینه را قاپید او در چهار سالگی از قاطر لگد خورده بود و صورتش از ریخت افتاده بود، او فریاد زد: من زشتم ! من زشتم!
و در حالی که بشدت گریه می‌کرد به پدرش گفت : پدر، آیا من همیشه همین شکل بودم ؟
بله پسرم ، همیشه .
با این حال تو مرا دوست داری ؟
بله پسرم، دوستت دارم !
چرا؟ برای چه من را دوست داری ؟
چون مال من هستی!!!
….و من هر روز صبح وقتی صادقانه به درونم نگاه می‌کنم و می بینم که زشت است ، از خدا می‌پرسم آیا دوستم داری ؟ و او همیشه مهربانانه جواب می دهد: بله !و وقتی از او می پرسم چرا دوستم داری ؟
او می‌گوید : چون مال من هستی.


هیشکی نمیتونه بفهمه

هـشـکیـ نـمـیـتـونـه بـفـهمـه کـه دلـم از چـی گـرفـتـه
هیشکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفتـه
هیشکی نمیمونه تا بامن توی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من با دلم دربه در شه

هیشکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیسه خیسه
چرا هیشکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمینویسه
هیشکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیشکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته

آخه تو کلبه سوتو کور تاریک قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه